جدول جو
جدول جو

معنی پیچان گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیچان گردیدن(هَِ دْ یَ)
پیچان شدن. خمان گشتن. گردان گشتن. تابیده شدن: تقرد، پیچان گردیدن موی. (منتهی الارب) ، مضطرب و بی آرام و پرتشویش شدن
لغت نامه دهخدا
پیچان گردیدن
پیچان شدن
تصویری از پیچان گردیدن
تصویر پیچان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیدا گردیدن
تصویر پیدا گردیدن
آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن، پیدا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنهان گردیدن
تصویر پنهان گردیدن
نهان گشتن، نهفته شدن، مخفی شدن، پنهان شدن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
مستور، مخفی، پوشیده شدن: چون ضعیفی افتد میان دو قوی... معایب و مثالب ظاهرگردد و محاسن و مناقب پنهان گردد. (تاریخ بیهقی).
هرجای که آفتاب رخشان گردد
پیدا باشد که سایه پنهان گردد.
عطار.
و رجوع به پنهان شدن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیچان کردن. پیچان ساختن. باپیچ گردانیدن. خمانیده گردانیدن. پیچیده ساختن، مضطرب و مشوش و بی آرام کردن
لغت نامه دهخدا
روی در کشیدن پوشیده شدن، مخفی شدن، غایب گشتن استخفا خفاء استتار غروب. یا پنهان شدن، بامدادین. غایبی بامدادین غروب صباحی مقابل طلوع صباحی و مسائی پدید آمدن بامدادین (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچان گردانیدن
تصویر پیچان گردانیدن
پیچان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیدا شدن، آشکار شدن: تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد - هم گلی دیده است سعدیتا چو بلبل میخروشد. (سعدی)، ایجاد شدنبوجود آمدن، ممتاز شدن مشخص گردیدن: بیدار چوشیداست پدیدار و لیکن پیدا بسخن گردد بیدار ز شیدا. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار